1- داستان فتنه پیچیده ای که طیفی از گروهک های منافق و محارب، 2سال پیش به راه انداختند، بی شباهت به رفتار مکرآمیز گروهک های مفسد علیه حضرت صالح نیست. جماعتی از قوم ثمود برای شبیخون هم قسم شدند و نقشه ای کشیدند تا مسئولیت خیانت میان آنها تقسیم و لوث شود. قرآن کریم در آیات 47 تا 51 سوره نمل، ماجرا را این گونه روایت می کند « و در آن شهر [شهر حجر در مسیر مکه به شام] 9گروهک بودند که دائماً در زمین فساد می کردند و هرگز اصلاح نمی کردند. آنها گفتند بیایید به خدا قسم یاد کنید که به او و اطرافیانش شبیخون می زنیم، پس از آن به ولی دم او می گوییم ما هرگز در محل جنایت حاضر نبودیم و در این گفتار خود صادق هستیم. آنها نقشه پچیده ای کشیدند و ما هم نقشه مهمی کشیدیم درحالی که آنها درک نمی کردند. بنگر که عاقبت آنها چه شد.» فتنه88 نقشه پیچیده و حساب شده ای بود که مهندسان آن حین ارتکاب خیانت و سر صحنه جرم گرفتار شدند.
2- استاد شهید مرتضی مطهری(ره) درباره مفهوم نفاق و منافق تعبیر لطیف و دقیقی دارد. او که خود شهید راه بصیرت شد و جان گرامی اش مغضوب منافقین قرار گرفت، در تبیین این دو کلید واژه می فرماید «نفق یعنی راه، البته راه های مخفی و پنهانی. یادم هست وقتی ما شرح نظام (کتابی است در صرف و نحو...) می خواندیم، در آنجا به لغتی برخورد کردیم و بعد در کتاب لغت دیدم و آن، لغت نافقاً بود. در آنجا این جور معنی کرده بود؛ موش صحرایی، سوراخ خودش را که در صحرا می کند، یک احتیاطی می کند برای نجات از دشمن و یک در برای سوراخ و آغل خودش باز می گذارد که همان در معمولی رفت و آمد است که باید برود و بیاید؛ ولی بعد در ته آن و در یک نقطه دوردستی که از این دروازه آشکار دور است، از زیرزمین به طرف بالا می کند و می کند تا سقف را به کف زمین نزدیک کند اما آن قدر نمی کند که سوراخ بشود بلکه یک قشر نازگی باقی می گذارد و نه آن قدر نازک که خود قشر خراب بشود، بلکه در این حد که اگر روزی خطری از در پیدا شد، او بتواند با سرش محکم بزند و این قشر، خراب بشود. این که از این در وارد می شود، او از آن در خارج شود. عرب به این می گوید نافقاً؛ یعنی یک راه مخفی درونی سرپوشیده... در لغت هم وقتی ما نگاه می کنیم که منافق را چرا منافق می گویند می بینیم گفته اند برای اینکه دو در برای خودش قرار داده، یک در ورودی که از آن در به اسلام وارد می شود و یک خروجی که باید فرض کنیم در پنهانی است. از یک در وارد و از در دیگر خارج می شود... مؤمنی داریم، کافری داریم و منافقی... منافق کسی است که فکر و اندیشه یک جور می گوید، زبانش جور دیگر، درست ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است ولی تظاهرات ظاهری اش در جهت دیگر... نفاق یعنی کفر در زیر پرده. منافق یعنی کافری که کفر خودش را در پشت پرده مخفی نگه داشته است.»
آیا نفاق از این بالاتر که طایفه ای سیاسی ادعا کردند اسلام و انقلاب و خط امام را در خطر می بینند و آمده اند با اصلاح طلبی، نظام را حفظ کنند اما در نهایت بساطی چیدند که ضمن آن هم بر قید مقدس «اسلامی» در عبارت جمهوری اسلامی خط کشیده شد، هم قانون اساسی و میراث گرانبهای امام خمینی(ره) - ولایت فقیه- مورد تعرض کینه توزان قرار گرفت، هم بی سابقه ترین شعارها مطابق پسند آمریکا و رژیم صهیونیستی داده شد و هم عزیزترین سرمایه ملت ایران (محبت حضرت سیدالشهدا علیه السلام) مورد تطاول مشتی بی سرو پا قرار گرفت؟ آیا تظاهر به طرفداری اسلام و انقلاب، صرفاً راه در رویی برای انواع خیانت ها به کشور و ملت و دین نبود؟ جریان خزنده سازمان دهنده فتنه درحالی گرفتار مکر خود شدند که چند جارو شامل انواع و اقسام گروهک ها و معارضه جویی ها با اصل اسلام و انقلاب به دمشان بسته شده بود. گویا کسی همه قصه را به آنها نگفته بود که راه درروی موش صحرایی با راه درروی منافقین فرق دارد و اقتضای این دومی آن است که تدارک کننده را وسط معرکه، گرفتار تله خود ساخته می کند. امروز چه کسی از دست اندرکاران فتنه می پذیرد که هنوز هم ادعا کنند اصلاح طلب، ضد خشونت، قانون گرا، طرفدار جمهوریت و رأی مردم، دوستدار میهن و دارای مرزبندی با دشمنان تاریخی کشور یا گروهک های معاندی همچون سازمان منافقین، سلطنت طلبان، نهضت آزادی، بهائیت یا کمونیست های آمریکایی هستند؟
3- اصل بر برائت است یا اتهام؟ باید خوش گمان بود یا بدبین؟ کجا خوش بینی خوب است و کجا نه تنها جای سوءظن بلکه موضع یقین قطعی علیه یک فرد یا یک مجموعه است؟ خداوند متعال در سوره نساء به فاصله7 آیه (آیات88 تا 95) و به اعتبار 2رویداد، دو تکلیف را برمی شمارد. یک تکلیف بدگمانی و موضع منفی روشن علیه مسلمان نماهای منافقی که از دستور مهاجرت به مدینه استنکاف کرده و بعد هم که تا نیمه راه آمده بودند، قصد خیانت و جاسوسی داشتند. و یک تکلیف، حسن ظن نسبت به غیر مسلمان هایی که ولو با دیدن سپاه اسلام، شهادتین گفته اند. خداوند حکیم فرمان می دهد نسبت به طایفه خیانتکار اول- ولو متظاهر به مسلمانی- کوچکترین رفق و مدارایی صورت نگیرد اما به گروه دوم ولو یهودی با حسن ظن نگریسته شود. به عبارت دیگر دومی هنوز فرصت دارد- هر چند که شاید بعداً مرتکب خیانت شود- اما کوپن های اولی پر شده و امیدی به تغییر و اصلاح و توبه او نیست. پروردگار حکیم، مؤمنان را به وحدت نظر و عدم ساده دلی درباره طایفه اول (منافقین مسلمان نما) فرا می خواند و می فرماید «شما را چه شده که درباره منافقین دو گروه می شوید در حالی که خداوند آنها را به اعتبار اعمال و کرده هایشان وارونه کرده است؟ آیا می خواهید به راه بیاورید کسانی را که خداوند آنها را[بر اثر اعمالشان] گمراه کرده است؟! و هر کس را که خدا گمراه کند، هرگز راهی برای او نخواهی یافت. آنان دوست دارند که شما هم مانند آنها کافر شوید و مساوی هم باشید، بنابراین کسی را از میان آنها به دوستی نگیرید مگر اینکه در راه خدا هجرت کنند...»
هویت آنها برخلاف رویه موذیگری و پنهانکاری لو رفته است. آنها اهل تردید و تردد و ارتداد و رفت و برگشت میان دو جبهه حق و باطلند و سرانجام نیز به همان جبهه می پیوندند؛ همچنان که درباره برخی متواریان فتنه 88 و تداوم ارتباطات آنها با برخی عناصر داخلی و مواضع کاملا ملحدانه شان در خارج کشور دیدیم. قرآن کریم این هویت مردد و آلوده به ارتداد را چنین شرح می دهد: «آنها که ایمان [و نه فقط اسلام] آوردند، بعد کافر شدند، مجدداً ایمان آوردند و دوباره کافر شدند و پس از آن بر کفر خود افزودند، خداوند هرگز آنها را مورد مغفرت قرار نخواهد داد و هدایت نخواهد کرد. منافقان را بشارت ده که عذاب و شکنجه ای دردناک برای کسانی است که کافران را به جای مؤمنان به دوستی می گیرند. آیا عزت را نزد کافران جست وجو می کنند در حالی که تمامی عزت از آن خداست؟... منافقان با خدا خدعه می کنند و خدا هم با آنها خدعه می کند... افراد بی هدفی هستند که نه سوی اینها [مؤمنان] و نه سوی آنها [کافران] بلکه مذبذب بین آن دو هستند... همانا منافقین در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند و یاوری برای آنها نخواهی یافت؛ مگر کسانی که توبه و اصلاح کنند و به ریسمان الهی چنگ زنند و دین خود را برای خداوند خالص سازند که آنها با مؤمنانند.» (آیات 138 تا 146 سوره نساء).
این حکم صریح و قاطع خداوند درباره منافقانی است که بارها در بحبوحه امتحان و آزمون، به جانب جبهه کفر و استکبار میل کرده و به ایمان خود پشت پا زده اند. اما پروردگار کریم در همان سوره نساء (آیه 94) حکم به پذیرفتن شهادتین غیرمسلمان -و لو پس از دیدن صلابت شمشیر مسلمانان- می کند و جان او را محترم می شمارد. شأن نزول آیه این است که پیامبر(ص) بعد از بازگشت از جنگ خیبر، اسامه بن زید را همراه جمعی از مسلمانان به سوی یهودیانی که در یکی از روستاهای اطراف فدک زندگی می کردند، فرستاد تا آنها را به سوی اسلام یا قبول شرایط ذمه دعوت کند. یکی از یهودیان (مرداس) که از آمدن سپاه اسلام باخبر شده بود، اموال و فرزندان خود را در پناهگاهی قرارداد و به استقبال مسلمان شتافت و در همان جا به یگانگی خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) شهادت داد. با این حال اسامه به گمان اینکه مرداس از ترس جان و برای حفظ مال مسلمان شده، به وی حمله کرد و او را از پای درآورد و گوسفندانش را به غنیمت گرفت. پیامبر(ص) از اینکه اسامه بدون آگاهی از باطن مرد یهودی، او را از پای درآورده، ناراحت شد. همان جا آیه نازل شد «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا گام می زنید، تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام کرده، نگویید تو مسلمان نیستی. شما در جست وجوی سرمایه دنیوی هستید، پس غنیمت های فراوان نزد خداست...».
یعنی موقعیتی پیش می آید که در آن می توان بلکه باید شهادتین یهودی غیرمسلمان را پذیرفت. مواقعی هم هست که مسلمان بلکه مؤمنی، تردید و ارتداد و رفت و برگشت میان دو جبهه اسلام و کفر را به اقتضای کج فهمی و منفعت طلبی و بی صداقتی و بی ریشگی ایمانش، تبدیل به خلق و عادت و رویه و گفتمان! می کند. این دوزخی ترین دوزخیان است و باید بر او سخت گرفت، چه رسد به اینکه مؤمنان دوزخیان را به دوستی برگزینند! نفاق منافق و میل و تمایلش به دشمنان به تعبیر امیر مؤمنان «از ذلتی است که در نفس خویش می یابد» حال آن که خداوند مؤمن حقیقی را مکرّم و مستغنی و عزیز و نفوذناپذیر آفریده است.
4-طبق آیات و روایات، نفاق درجاتی دارد. برخی منافقین زبانی فریبنده و عالمانه اما عملی منزجرکننده و فسادانگیز دارند. اینها «مانند زهر حنظل هستند، برگ هایشان سبز اما طعم و باطنشان به غایت تلخ است». همرنگ جماعت می نمایند اما خلاف امت راه می پویند گفتارشان دارو اما رفتارشان عین درد درمان ناپذیر است. طایفه ای از منافقین نیز آنها هستند که به منکر امر می کنند و از معروف باز می دارند، درست خلاف ویژگی امر به معروف و نهی از منکر در مؤمنان. و به همین دلیل هم هست که امیرمؤمنان(ع) فرمود «نفاق، ایمان را تباه و فاسد می کند».
تکلیف ما با وارونگان سیاسی- عقیدتی از هر طیف و لباس و شعار و پرچمی که باشند از اول انقلاب روشن است، خلقی باشند یا ملی- مذهبی. چپ باشند یا راست. دارای عنوان دکتر و مهندس باشند یا حجت الاسلام و آیت الله. نقاب خط امام، برچهره بزنند یا تابلوی اصلاح طلبی و اصولگرایی بلند کنند. دم از آزادی بزنند یا شعار عدالت بدهند. هر شعار و پرچم ملی یا مذهبی تا آنجا محترم است که منطبق بر رویکرد و عملکرد صاحبان آن باشد. به همین دلیل هم ملت ما همان قدر با التقاط مارکسیست های خلقی مسئله دارد که با التقاط لیبرال های ملی- مذهبی و همان قدر از فتنه گران بغض به دل دارد که از بقیه جریان های انحرافی. این شاخه ها در اصل از یک سرچشمه جاری می شوند و ما چون آن اصل را می شناسیم، در این فرعیات متوقف نمی مانیم. هر کس و هر گروه - فارغ از هر شعار و عنوان- که در بحبوحه تهاجم و شبیخون دشمن، به جانب او مایل شده و رفتار خود را در نقشه و سازمان کلان او تعبیه کرده باشد، کمترین اهلیت سیاسی ندارد؛ چه به اعتبار خیانت و فسادانگیزی و فتنه گری و به طمع انداختن دشمن، مجازات شود و چه- به هر دلیل- از مجازات بگریزد یا مشمول رأفت اسلامی شود.
هیچ گزینه دیگری نیست؟ چرا! می توانند توبه و جبران کنند اما آن هم فرمول مشخصی دارد. باید با قول و فعل خویش برگردند به جانب جبهه اسلام و از معاندانی که همراهشان بوده اند، اعلام برائت کنند. البته مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. بنابراین دلیلی ندارد خیانتکاران بدون اینکه برادری شان ثابت شده باشد و برای جبهه خودی در برابر جبهه دشمن هزینه بدهند، به ستاد مدیریت و فرماندهی باز گردند. این عین عقلانیت است و فرموده اند فتنه از قتل شدیدتر و بزرگ تر است. قاتل و دزد سابقه دار را شاید ببخشند اما امانت به وی نمی سپارند.
روزنامه کیهان: محمدایمانی